پنج‌شنبه , می 16 2024

❇️ روایت عاشورا درباره‌ی لحظه‌ی

❇️ روایت عاشورا درباره‌ی لحظه‌ی میدان رفتن حضرت ابوالفضل عباس (ع) نوشته:

🔸 «لما رأى وحدته أتى أخاه و قال یا أخی هل من رخصة؟»

وقتی حضرت عباس، تنهایی برادرش را دید، گفت برادرم، اجازه می‌دی برم؟
اینجا امام حسین (ع) نپذیرفت (جزییاتش بماند)

من حرفم اینجا است 👇
⬅️ روایت اینطور داره که:
🔸 فَقَالَ الْعَبَّاسُ: «قَدْ ضَاقَ صَدْرِی وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَیَاةِ»

حضرت ابوالفضل به ولی‌امرش گفت: سینه‌ام تنگ شده! از زندگی خسته شدم!

✅ و بعدش امام حسین راضی شد اما مأموریت آب آوردن رو به حضرت عباس داد.

❇️ خدایا!
شب عاشورا است.
شب نوع خاصی از تقدیرات…

❇️ خدای من!
آن بنده‌ی عظیمت که حضرت ابوالفضل بود، آن هم در محضر امام حسین (ع) از تنگی سینه و خستگی از زندگی گفت؛

✴️ حالا قبولش از ما عجیبه؟!
ما کجا و عباس بن علی (ع) کجا …

💠 یا راد ما قد فات …
امشب تقدیرات ما را، طبق جمله‌ی حضرت عباس مقدر کن …

✍️مهندس شکوهیان‌راد
@SHRChannel

🌐 لینک:
https://eitaa.com/joinchat/2793996420C418ac5a508

دیدگاهتان را بنویسید