شنبه , نوامبر 23 2024

برچسب آرشیوها: 📃 #داستان_انتظار

پیراهن چروکش را پوشید

📃 #داستان_انتظار پیراهن چروکش را پوشید و از خانه زد بیرون. پیش خودش گفت:«دیگه از همه خسته شدم. می‌رم جمکران از خود آقا می‌خوام.» توی این سه ماهی که اجاره‌خانه‌اش عقب افتاده بود، حتی رسیدگی به سرووضعش را هم فراموش کرده بود. توی آینه تاکسی تازه فهمید موهایش ژولیده است. …

مطالعه بیشتر »