🔆 #پندانه ✍️ انسانِ همیشه ناراضی 🔹ارسطو با یکی از شاگردان خود در شهر میرفت. مردم شهر برای حل مشکلات از او کمک میخواستند. 🔸ارسطو از شدت مراجعات خسته شد و با شاگرد خویش از شهر خارج شدند و کنار چشمهای برای استراحت رفتند. 🔹ارسطو در حالی که سری تکان …
مطالعه بیشتر »📌 وعدهٔ نزدیک
📌 وعدهٔ نزدیک ▪️ «…وَ مَا أَقرَبَ الْيَوْمَ مِنْ تَبَاشِيرِ غَدٍ…» 🔸 یکی دیگر از خطبههای نهجالبلاغه که اشاره به حوادثِ پيش از قيام امام مهدى و سپس قيام مبارک ایشان دارد، خطبهٔ ۱۵۰ نهجالبلاغه میباشد. 🔹 امام علی در ابتدای این خطبه اشاره به مردمی دارند که راه مستقیم …
مطالعه بیشتر »📌 از همه درخشانتر…
📌 از همه درخشانتر… 🌎 بیا! ای تمام دلیلم برای آفرینش، بیا… از مسجدالاقصی تا هفت آسمان، این مهمانی فقط مخصوص توست. بیا و تماشا کن. بهشت و هرچه در آن است را برای تو و امت تو آفریدهام. خاندانت را ببین که در رودی از نور به نماز ایستادهاند. …
مطالعه بیشتر »📌 نخستین دیدار…
📌 نخستین دیدار… 🔹 سکوتی آرامشبخش سرتاسر زمین را فرا گرفته بود؛ گویی تمام اهل زمین چشم بسته و در خوابی عمیق فرو رفته بودند. در گوشهای از شهر، «محمد» آخرین نجواها را میکرد که صدایی آشنا شنید… جبرئیل امین بود که او را به سفری عجیب فرا میخواند. 🔸 …
مطالعه بیشتر »📌 مهر مهدوی…
📌 مهر مهدوی… 🍲 بیا دیگه دیر شد؛ نمیخوایم به مردم صبحونه بدیم که! این مامان ما هم دلش خوشهها! کار هر سالهش شده غذا دادن به یه مشت فقیر بیچاره، اونم تو این اوضاع بیپولی. همش تقصیر توئهها! روشن کن بریم. 🛣 این دفعه بریم محلهٔ قدیم عمو جعفر؛ …
مطالعه بیشتر »📌 چراغ روشنیبخش
📌 چراغ روشنیبخش ▪️ «…أَلَا وَ إِنَّ مَنْ أَدْرَكَهَا مِنَّا يَسْرِي فِيهَا بِسِرَاجٍ مُنِيرٍ…» 🔹 امیرالمومنین در ادامهٔ خطبهٔ ۱۵۰ میفرمایند: «آگاه باشيد! آن کس از ما(اهل بيت) که آن فتنهها را دريابد، با چراغ روشنىبخش در آن گام مىنهد و به سيره و روش صالحان(پيامبر و اهلبيت) رفتار مىکند» …
مطالعه بیشتر »📌 قدردانی
📌 قدردانی 📗 در مجموعه سخنان امیرالمومنین در کتاب نهجالبلاغه، خطبههایی از امام دربارهٔ مردم آن دوران میبینیم که بیشتر نکوهش این مردم است تا آنجا که امام، آنها را نفرین کرده و میفرمایند: «خدایا! اینان از من خستهاند و من از آنان خسته، آنان از من به ستوهاند و …
مطالعه بیشتر »📌 شمشیر جهل…
📌 شمشیر جهل… ▪️ سکوت همهجا را فرا گرفته است… از در و دیوارِ کوفه غم میبارد. مردی بزرگ برای آخرین بار به نماز میایستد و لحظهای بعد، نه فقط محراب مسجد، که تمام عالم رنگ خون میگیرد. و صدایی که فریاد میزند «تهمدت والله ارکان الهدی»… شمشیر جهل، فرق …
مطالعه بیشتر »📌 ارکان هدایت درهم ریخت…
📌 ارکان هدایت درهم ریخت… 🌪 زمین میلرزید. دریاها و امواجشان متزلزل بودند. درهای مسجد بههم میخورد. نالهٔ فرشتگان به گوش میرسید. باد سیاهی میوزید. جهان تاریک و تاریکتر میشد. ▪️ ضربان قلب دختری بلند و بلندتر میشد. در شهری که همه دَم از یاری حجت خدا میزدند، فرقی شکافته، …
مطالعه بیشتر »📌 مرا میترسانی!
📌 مرا میترسانی! 🗡 چه میبینم خدا؟ این ابن ملجم است که فرق حقیقت را می شکافد؟ آهای ابن ملجم ملعون! این علی است… همان که محبوبت بود! از یاد بردهای؟! «علی مع الحق و الحق مع العلی»؟ ▪️ آه… آنقدر گوشَت از سخنان چرب و فریبندهٔ «اشعث بن قیس» …
مطالعه بیشتر »