شنبه , نوامبر 23 2024

روز چهارم | مالک بن نضر ارحبی

※مجموعه داستان #همه_نمی‌رسند ۴
| ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند، شاید شبیه ما |

روز چهارم | مالک بن نضر ارحبی

※ مالک به حضور امام حسین علیه السلام رسید.
این دیدار ظاهراً در کربلا صورت گرفت. امام پس از خوشامدگویی علّت حضور مالک را جویا شد.
مالک گفت: برای عرض سلام خدمت رسیدم و از خدا عافیت و سلامت شما را خواستارم. مردم برای جنگ با شما جمع شده اند! نظر شما در اینباره چیست؟

امام پاسخ داد: «حسبی الله و نعم الوکیل؛ خدا مرا کفایت می کند و چه نیکو وکیلی است».
او برای امام دعا کرد….

آنگاه حضرت فرمود: چرا مرا یاری نمی‌کنی؟ مالک بن نضر گفت: من مقروض هستم و عیال وارم، اهل من بدون من چگونه روزگار بگذرانند؟

✘ مالک دعوت امام را رد کرد و رفت !

ــــــــــــــــــــــ پ . ن :

※ به داستان مالک بن نضر که رسیدم، با خودم گفتم؛ ببین آدمها قربانیِ ترس‌هایشان می‌شوند!
و ترسهای تو، سقف توحید تو را مشخص می‌کنند. و همینطور سقف استقامتت را !

ترس‌ها درست همان نقطه‌هایی‌اند که ما به آنها بندیم و تعلق داریم، و از دست دادنشان، می‌ترساندمان.

یکی ترس دارد از فقر خانواده‌اش،
یکی ترس دارد از باختن محبوبیتش،
یکی ترس دارد از فنا کردن جایگاه اجتماعی‌اش …
یکی ترس دارد از تنهایی ! و ….

• همراهی با امام، مسیرِ سر بریدنِ ترس‌هاست!
یکی یکی یکی، باید همه را ذبح کنی، وگرنه امام را به چشم سر هم که ببینی، ترسهایت کورت می‌کنند و مانع همراهی‌ات خواهند شد.

رسانه رسمی #استاد_محمد_شجاعی

@ostad_shojae

 

دیدگاهتان را بنویسید