📌 عاشقانههای من و جمکران
🔹 سلام جمکران! اینجا، یعنی زیر سقف خانهات، هر نفسی که میکشم، هر لحظه و هر دم، عطر پیراهن امامم را استشمام میکنم. و چه قداستی دارد فرشهایت! قدمگاهِ امامِ عزیزتر از جانم… دلم میخواهد، وجب به وجب، رَج به رَج و تمام تار و پودش را غرق سجده کنم.
🔸 میگویند آرزو بر جوانان عیب نیست! شاید در همین حوالی، کنار همین حوض یا کنار آن نیمکتها و شاید هم نزدیک در ورودی، مولایم را ملاقات کنم. نه اینکه او را نشناسم، نه! دلم میخواد با همین دو چشم خسته و منتظر، عزیزم را ببینم و بشناسم، از شوق بمیرم و باز به عشق دوباره دیدنش، زنده شوم…
🔹 آنقدر از ته دل بخندم که غرق گریه شوم و خودم را، گذشتهام را و غبار تمام لحظههایی که بییادش سپری کردم را با اشکهای پشیمانی بشویم و بگویم: «آقاجان! کنارم بمان! از وقتی که تو را شناختم، هر روز قلبم برایت میتپد، هر روز دلتنگت میشوم. هر روز دوستت دارم… »
🔸 و تو ای جمکران! ای رفیق رازهای مگو! اگر محبوبم را ملاقات کردم، یادت باشد که این خوشرنگترین خاطرهٔ زندگیام را در کتابچهٔ دلت، فصل خاطرات غیبت، صفحهٔ ملاقات با امام، به یادگار ثبت کنی.
✍️ از طرف عاشقی که از انتظار سیر نمیشود
📝 #دلنوشه_مهدوی
✅ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران)
@Mahdiaran