▫️شب جمعه بود؛
دلش هوایی زیارت،
قدمهایش راهی کربلا؛
بین راه با مرد عربی همراه شد.
گرم صحبت شدند.
سوالی پرسید؛
سوالی که تا آن لحظه جوابی برایش نیافته بود.
عرب ناشناس اما جوابش را گفت؛
دقیق و موشکافانه؛
حتی گواه حرفش را هم گفت:
فلان کتاب، فلان صفحه، فلان سطر؛
به فکر فرو رفت:
نکند این مرد، امام زمان باشد؟
پرسید:
می شود امام زمان را دید؟
جواب شنید:
چطور نشود؟! اکنون دستش در دستان توست.
جواب امام، هوش از سر علامه حلی برد؛ زمین افتاد؛
به هوش که آمد، آن غریبه ی آشنا را دیگر ندید.
به خانه برگشت؛
سراغ کتابهایش رفت؛
پاسخ سوالش را یافت؛
همان کتاب، همان صفحه، همان سطر.
📚عبقری الحسان ج5 ص255.
👈 راه دیدار باز است!
اگر با حجاب گناهانمان مسدودش نکرده باشیم…
#داستان_تشرف
#داستانک_مهدوی
@Elteja