دستش رو محکم گرفتم گفتم: بحثو عوض نڪن!
این سوختگے دستت چیه؟
خندید. سرشو پایین انداخت و گفت:
یه شب شیطون اومد سراغم،
منم اینجوری ازش پذیرایی کردم!
📙پسرک فلافل فروش. اثر گروه شهید هادی
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63