📌 دل کندن…
📌 دل کندن…
🥀 غصهدار بود. پسر جوانش برای رفتن به جبهه اصرار میکرد، اما او نمیتوانست از جگرگوشهاش دل بکند. هر کاری از دستش برمیآمد، انجام داد تا پسرش را از رفتن منصرف کند، اما فایده نداشت.
🤲 سر سجاده نماز نشسته بود. میخواست دعا کند، پسرش مریض شود اما به جبهه نرود، که صدای زنگ خانه، او را به خود آورد.
همسایه، شلهزرد نذری آورده بود. روی آن نوشته بود: «یا امالبنین».
☀️ اشک در چشمانش جمع شد. از مادری که همه پسرانش را فدای امام زمانش کرده بود، خجالت کشید. پسرش را در آغوش گرفت و گفت: پسرم فدای یک تار موی پسران امالبنین، فدای امام زمان و نایبش.
📖 #داستانک ؛ بهمناسبت شهادت حضرت امالبنین سلاماللهعلیها
☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران)
@Mahdiaran