خوب به یاد دارم که هادي
خوب به یاد دارم که هادي از ميان تمام شهداي كربلا به يك شهيد علاقه ويژه داشت.
🌸بعضي وقتها خودش را مثل آن شهيد مي دانست و جمله آن شهيد را تكرار مي كرد. هادي مي گفت:
🔴من عاشق جُون، غلام آقااباعبدالله ع هستم. جُون در روز عاشورا به آقا حرف هايي زد كه حرف دل من به مولا است.
🔵او از سياه بودن و بدبو بودن خودش حرف زد و اينكه لياقت ندارد كه خونش در رديف خون پاكان قرار گيرد.
من هم همينگونه ام. نه آدم درستي هستم. نه…
✳️در اين آخرين سفر هادي مطلبي را براي من گفت كه خيلي عجيب بود!
🌸هادي مي گفت: يكبار در نجف تصميم گرفتم كه سه روز آب و غذا كمتر بخورم يا اصلاً نخورم تا ببينم مولاي ما امام حسين(ع) در روز عاشورا چه حالي داشت.
🌸اين كار را شروع كردم. روز سوم حال و روز من خيلي خراب شد. وقتي خواستم از خانه بيرون بيايم ديدم چشمانم سياهي مي رفت. همه جا را مثل دود مي ديدم. اينقدر حال من بد شد كه نمي توانستم روي پاي خودم بايستم.
🌸از آن روز بيشتر از قبل مفهوم كربلا و تشنگي و امام حسين(ع) را مي فهمم.
📗 پسرک فلافل فروش.
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63