درون صحن پُر از ردّ پای سرخ غم است درون صحن پُر از ردّ پای سرخ غم است که شرح قصّهی زخمِ کبوترِ حرم است دوبال گُنبد قدسی هنوز خونین است شکست حُرمت گُلدستهای که مُحترم است خزان رسیده، سپیدار زخمی تبر است به باغ قامت سرو وطن دوباره خم است دلی ز جام شهادت چشیده کنج ضریح کنار جام شهادت چه جای جام جم است و سرو غرق به خون شد بدون هیچ گناه! که دست کفر به این ظلم و ننگ متّهم است چه دردناک شد امشب سکوت بعضیها! برای شبزده معیار دِرهم و دِرم است شکسته آینهها را دوباره سنگدلی به روی دوش حرم این جنازهها عَلم است به دوش پیکر صدچاک را گرفته ضریح کم است هرچه بگویم از این ملال کم است شکسته باد شکسته هرآنچه دستی که شکست حُرمت دین را که بدترین ستم است چگونه من بنویسم ز داغ شاهچراغ؟! که شرح قصهی این داغ کار “محتشم” است و بوی سیب گرفته ضریح شاهچراغ و صحنها پُر از اشک کبوتر حرم است شاعر: ناصر دوستی @masafmusic