دو سه سال قبل رفته بودم
دو سه سال قبل رفته بودم دیدن یکی از رفقای آقا ابراهیم. چند نفر دیگر از رفقای آقا ابراهیم هم آمدند و مشغول صحبت شدند.
ناخودآگاه صحبت از خاطرات شهید داود حنیفه شد.
احساس کردم خاطرات بسیار زیبایی می شنوم. گفتم منبع این خاطرات کجاست؟ چه کسی با او رفیق بوده؟
گفتند: شب عملیات خیبر او را در دوکوهه دیدیم و برای ما از خاطرات زندان های رژیم صهیونیستی تعریف کرد. ما هم ضبط کردیم. نوار کاست را تکثیر کردیم. سه نفر آن را دارند.
سراغ آنها رفتیم. هر سه، نوارشان از بین رفته بود. احساس کردم این شهید هم نمی خواهد برایش کار انجام شود.
اما به طرز عجیبی مشکل ما حل شد. همسر شهید حجت معارف وند وقتی نوار را در همان سالهای جنگ می شنود، به توصیه همسرش تمام نوار سخنان شهید را روز کاغذ پیاده می کند. چهارده کاغذ پشت و رو که تمام سخنان داود بود را برای ما آورد!
✅امروز را می خواهیم مهمان خاطرات آقا داود باشیم تا برای ما از زندان های مخوف رژیم صهیونیستی حرف بزند.