اشک گر خشکد دگر خون گریهها باشد… اشک گر خشکد دگر خون گریهها باشد… شنیدن میکُشد، گر ماجرایش کربلا باشد بمیرم، آنکه میبیند دگر حالش چهها باشد ببیند خیمهها در هُرم گرما، کودکان تشنه دلیران اندکی اما حرامی تا کجا باشد علی اکبر چو طوفان میزند بر قلبِ دشمنها تَنی یک تکّه زد میدان، به میدان تکهها باشد چو قاسم رفت میدیدش قَدش حتی زِره نَبوَد عمو میآوَرد او را زِ میدان، مُجتبی باشد علمداری ببیند خشمگین از مشکِ بیآبش رَوَد تا رود مشکش پُر کند، پُشتش دعا باشد دو دستش در بیابان گم شود، مشکش ولی هرگز زَند تیری عدو بر مشک، آبش خونبها باشد علی اصغر به شهدی آب جان گیرد ولی دشمن گلویش تَر کند با خون چو سر از تن جدا باشد شهی تنها ببیند روبهرویش ارتشی بیرحم هزاران زخم بوسد پیکرش چون آشنا باشد بسوزاند به آتش خیمهها را دشمنش حتی اسارت میبرد اطفال و زنها را، روا باشد؟ ببیند مُنتقم با عمهاش دشمن چهها میکرد بگوید اشک گر خشکد دگر خون گریهها باشد حامی #اشعار_مهدوی ؛ #محرم واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran