◾️چرا به کربلا نمیآیی!
◽️ #اربعین بود میخواستم بروم کربلا، وقتی که حسین را دیدم، گفت که بنشین یک روضه ای برای من بخوان. روضه اش را که خواندم گریه اش را که کرد، گفتم که محمدحسین بیا برویم.
◽️گفت بخدا دلم برای امام حسین پر می کشد؛ ولی سید این کارها روی زمین مانده من میترسم، اگر تو به جدت #اباعبدالله #شهادت می دهی که من به #کربلا بیایم امام حسین از من راضی باشد حاضرم بیایم؛ اما میترسم که کار شیعیان روی زمین بماند و من شرمنده #سیدالشهداء بشوم.
◽️حرف ها که تمام شد یک جمله گفتم که حسین فرج نژاد، من تو را نفهمیدم یا من نمیفهمم یا شما متوجه نشدید که دنیا چیست، ول کن برادر من، بیا برویم.
◽️گفت که من میترسم روزی #امام_حسین بر من وارد شود و من حرفی برای گفتن نداشته باشم، گفت سید تو راحتی برو…