شنبه , سپتامبر 7 2024

برف شدیدی باریده بود.

برف شدیدی باریده بود. وقتی قطار دوکوهه وارد ایستگاه تهران شد، ساعت دو نصف شب بود.

با چند نفر از رفقا حرکت کردیم. علی اصغر ارسنجانی را جلوی خانه شان پیاده کردیم. هنوز پایش مجروح بود.

فردا رفتیم بهش سر بزنیم. وقتی وارد خانه شدیم مادرش جلو آمد و بی مقدمه گفت: آقا سید شما یه چیزی بگو! دیشب دو ساعت با پای مجروح پشت در خونه، تو برف نشسته ولی حاضر نشده در بزنه و پدر و مادرش رو صدا کنه. صبح که پدرش میخواسته بره مسجد، اصغر رو پشت در دیده…

🌷شهید علی اصغر ارسنجانی.
💐مصاحبه سال ۹۱ با جانباز شهید سید ابوالفضل کاظمی، در کتاب مهر مادر. اثر گروه شهید هادی
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63

دیدگاهتان را بنویسید