شهيد ابراهيم کشوري
شهيد ابراهيم کشوري
هر وقت ابراهيم از جبهه مى آمد، همه وسايل خانه را كنترل ميكرد تا اگر نياز به تعمير داشته باشند آنها را تعمير كند. سه سال از شهادت او گذشته بود كه آبگرمكن نفتى منزل ما خراب شد. با خرابى آبگرمكن ياد ابراهيم و كارهاى او افتادم و با گريه به خودم گفتم: حالا اگر ابراهيم بود وضع ما اينطور نبود. همان شب به خواب رفتم از او پرسيدم: مادر كى آمدى؟ گفت: آمده ام آبگرمكن را درست كنم. بعد گفت: آن را درست كرده ام و ديگر مسأله اى ندارد.
صبح كه بيدار شدم يك راست به سراغ آن آبگرمكن رفتم تا آن را امتحان كنم و ببينم قضيه خواب من چه جور تعبير مى شود. وقتى كبريت را روشن كردم ديدم آبگرمكن كار مي كند و عجيب تر اينكه پس از آن ديگر نياز به تعمير پيدا نكرد.
مادر شهيد