شنبه , نوامبر 23 2024

🔸دلش مثل سیر و سرکه می‌جوشید؛

🔸دلش مثل سیر و سرکه می‌جوشید؛
خلیفه احضارش کرده بود.
صد درهم نذر امام شیعیان کرد.
خانه امام را ولی بلد نبود.
نمی‌خواست از کسی نشانی بپرسد.
می‌ترسید خبرش به خلیفه برسد و اوضاع بدتر شود.

بی‌هدف، در کوچه‌های شهر با اسبش پرسه می‌زد.
ناگهان کنار یک خانه اسبش ایستاد.
هر کاری کرد جلوتر نرفت.
پرسید: اینجا خانه کیست؟
گفتند: خانه امام هادی علیه السلام.
در دلش گفت: عجب معجزه‌ای!

خادمی از خانه بیرون آمد.
به اسم صدایش کرد.
به خودش گفت: این معجزه دوم!
خادم گفت:
آن صد درهمی که در آستینت پنهان کرده‌ای بده.
معجزه سوم را که دید، رفت داخل.

امام هادی علیه السلام به او فرمود:
👈 «بعضی‌ها خیال می‌کنند دوست داشتنِ من، به درد امثال تو که مسیحی هستی نمی‌خورد.
به خدا که دروغ می‌گویند!
با خیال راحت برو پیش خلیفه،
همانی می‌شود که می‌خواهی».
رفت.
همانی شد که امام فرموده بود.

📚 الخرائج، ج۱، ص۳۹۶.

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

✋ مهم نیست حاجتت بزرگ یاشد یا کوچک؛
مهم نیست که گنهکاری یا نه؛
حتی مهم نیست چه دینی داری!
امّا مهم است که از راه خودش وارد شوی.
راهش فقط امام زمان علیه السلام است.
اگر حاجتی داری، او باید به درگاه خدا واسطه شود.

#محبت_حضرت
#داستانک_مهدوی
#امام_هادی_علیه_السلام

@Elteja

 

دیدگاهتان را بنویسید