🔻آیا «دیکتاتور» اینگونه است؟!
🖋 مهدی جمشیدی
۱. بسیار اندک بودند، امّا میخواستند «وانمود» کنند که فراونند. میخواستند «گروهکهای مجازی» را به «لشکرهای خیابانی» تبدیل کنند. بااینحال، نتوانستند «مردم» را با خود همراه کنند. تصوّر میکردند که «جامعۀ ایران»، چونان «انبار کاه»، فقط محتاج یک «جرقۀ کوچک» است تا شعلهور شود. نهفقط «جرقه»، بلکه «آتشها» برافروختند امّا جامعه نخروشید و با آنها همصدا و همداستان نشد. این اقلیّت محض و مطلق، نعرههای بلند سر دادند، امّا جامعه به راهی رفت و اینان به راهی دیگر. «اقلیّت مطلق» بودند و «اقلیّت مطلق» ماندند. هرچه که دستوپا زدند و هوچیگری و روایتسازی و بازیپردازی کردند، نشد که نشد. و چون ناکام ماندند، در پی جبران برآمدند؛ با «آتش» و «خون» و «دروغ» و «فریب» در خیاباهای فضای مجازی و خیابانهای ایران. و تلختر و سوزانندهتر از همه، روایتهای دروغین بود. و از این جمله، متهمساختن آیتالله خامنهای به «دیکتاتوری».
۲. آیتالله خامنهای چه کرده است که چنین اتهامی را بر او روا داشتند؟! او در هیچ انتخاباتی دخالت نکرده است و همچون یک شهروند عادی، «یک رأی» به صندوق انداخته و سپس نظارهگر کنشگریِ آزادانۀ مردم بوده است. او رأی مردم را «محترم» دانسته است و در منطق حکمرانی، «دخالت مستقیم و جدّی» داده است. او همواره به «مشارکت حداکثریِ مردم در انتخابات»، توصیه کرده است و نتیجه را فرع بر حضور دانسته است. حتّی آنگاه که «گزینههای زاویهدار با او» به قدرت رسیدهاند، منطق مردمسالاری را کنار ننهاده و انتخابات را «ابطال» نکرده است. او در برابر این گزینهها، «کارشکنی» و «سنگاندازی» نکرده و جهتگیریهای شخصیاش را مبنای تعاملاتش قرار نداده است. همۀ تعاملات او بر اساس «اخلاق» و در چهارچوب «قانون» بوده است. آیا «دیکتاتور» اینگونه است؟!
۳. آیتالله خامنهای در وظایف قوا و نهادها دخالت نکرده و از مدیران و کارگزاران، «مترسک بیعمل» و «عروسکهای خیمهشببازی» نساخته است. او به جای «قانون»، به «خود» ارجاع نداده است و در دورۀ حاکمیّت، نظرش جایگزین قانون نشده است. او سلیقه و پسند خود را بر قانون ترجیح نداده است. هرچه که توانسته، کمتروکمتر مداخله کرده و حضور داشته است تا جریان امور، بهصورت طبیعی و در امتداد قانون پیش برود. او نه آشکارا و نه پنهانی، هیچ امری را از «مدار قانون»، خارج نکرده و «بدعت» نساخته است. حکومت ایران در چهارچوب قانون پیش میرود نه خواستههای شخص او. حضور و قدرت و عظمت او، کمترین سایهای بر سرِ قانون نیفکنده است. آیا «دیکتاتور» اینگونه است؟!
۴. آیتالله خامنهای، بسیار بر «فرهنگ» و «سبک زندگی» اصرار میورزد، امّا در پی «تحمیل» و «تحکّم» نبوده است. با اینکه «حاکم» و «در قدرت» است، امّا به زبان «زور» و «اجبار» سخن نگفته و «امر» و «فرمان» صادر نکرده است، بلکه همچون یک «عالِم دینی»، دردها و نگرانیهای فرهنگیاش را شفاف و صمیمانه بازگفته و «استدلال» کرده است. آری، «استدلال»! او برای اصلاح سبک زندگی، «بخشنامههای فاشیستی» صادر نکرده و از «موضع بالا» به جامعه نگاه نکرده است. او همواره خود را «از جامعه» و «در کنار جامعه»، انگاشته است. او «از مردم» بوده است نه «بر مردم». او «تربیت» و «فهم» و «اخلاق» و «گفتگو» و «تبیین» و «گفتمانسازی» را کنار نزده و «تحکّم» و «تحمیل» و «زور» و «خشونت» و «تعدّی» و «جبر» را حاکم نکرده است. زبان او، «زبان استدلال» بوده است؛ همچون تمام گذشتۀ فکریاش. «آیتالله خامنهایِ نظام جمهوری اسلامی»، همان «حجتالاسلام خامنهایِ طرح کلّیِ اندیشۀ اسلامی در قرآن» است؛ با همان حوصلۀ گفتگویی و اهتمام تبیینی و منطق تبلیغی. پس از پنجاه سال، و با وجود صدرنشینی در قدرت سیاسی، حالوهوای او دگرگون نشده است. آیا «دیکتاتور» اینگونه است؟!
۵. عدّهای از یک «اعتراض جزئی»، شعار ساختارشکنانۀ «مرگ بر دیکتاتور» ساختند و در خیابان، حرمت او را شکستند و حریمش را درنوردیدند، امّا او هیچ واکنشی نشان نداد. نهفقط توپ و تانک به خیابان نیاورد و چوبۀ دار برپا نکرد، بلکه گفت حساب «هیجانزدگانِ بازیخورده» را از «غرضورزانِ بازیساز» جدا کنید و همه را به یک چوب نرانید. او هیچ سخنی در دفاع از خود نگفت و زبان به انتقاد نگشود. او مرز میان «منتقد» و «معارض» را شعار «مرگ بر دیکتاتور» ندانست و خویش را محور و مبنای حقّ معرفی نکرد. آیا «دیکتاتور» اینگونه است؟!
۶. نه، او «دیکتاتور» نیست، او «مقتدرِ مظلوم» است. و مگر حاجقاسم سلیمانی در وصیّتنامهاش، آیتالله خامنهای را «مظلوم» نخواند؟! چه خوندلها که نخورده است در این سالها، و چه دردها و رنجها که پنهان نساخته است در عمق سینهاش … . از چشمانِ قلمم، اشک میچکد و از حنجرهاش، فریاد برمیآید.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi