#دلنوشته
#شهید_جمهور
#رئیسیِ_عزیز
#خادم_الرضا
یک سال گذشت…
از آن روزی که پر کشیدید،
و ما ماندیم با دلی گرفته،
و بغضی که هنوز در گلوی تاریخ مانده است.
دلمان برای لبخند مهربانت تنگ شده،
برای آن صدای آرام و پدرانهات،
برای دلسوزیهایت در میان مردم،
برای جمعههایی که بهجای استراحت،
به شهرها و روستاها میرفتید،
تا دلهای دور از مرکز را گرم کنید.
یادم نمیرود که چهقدر شگفتزده میشدیم
از اینهمه تلاش بیوقفهات…
نمیدانستیم چرا اینگونه میدوید،
اما شما میدانستید…
فرصت #خدمت کوتاه است،
و زمین مملو از کارهای ناتمام.
میدویدید در #راه_خدمت
آه…
خسته شده بودید،
مثل #حاج_قاسم جانمان
مثل همهی خوبهایی که زود رفتند.
دیگر زمان استراحت بود
هر چند خیلی زود
#دلمان_سوخت
شما رفتید،
و ما ماندیم با حسرت،
با دلی سوخته از ناسپاسیها،
از قدر ندانستن آن همه مهربانی،
آن همه بیقراری برای مردم.
ای #داغ_بر_دل_نشسته،
همیشه همین است…
خیلی زود، دیر میشود.
امتحان سختی بود برای ما،
برای #ملت_ایران،
برای #جبهه_مقاومت.
و بعد از رفتن تو،
بسیاری رفتند،
و جهان دیگر همان نشد.
تصور کنید روزی را…
که حتی #سید_حسن_نصرالله هم نباشد…
چه سنگین است این داغها،
شبهاي هجر را گذرانديم و زنده ايم
ما را به سخت جاني خود اين گمان نبود
اما ما دلخوشیم به دعای خوبان.
آقاجان…
برای ما،
برای #ملت_ایران،
برای #ملت_اسلام،
برای #ظهور…
دعا کنید. 🙏
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @jalasate_ostad🇵🇸