سيد محسن حسني
سيد محسن حسني
نزديک شروع عمليات، سيد محسن حسني قصد رفتن به رودخانه را کرد تا غسل شهادت کند. مانع او شدم. در حالي که چشمانش از شادي ميدرخشيد، گفت: «خواب امام حسين را ديدم که سوار بر مرکب از دور به طرف مهران ميآمدند وقتي به مقرمان رسيدند پياده شده و بازوي تکتک بچههاي گردان را بوسيدند و بعد به طرف من آمده، مرا در آغوش کشيده و بازوي من را هم بوسيدند و دست مبارکشان را به طرف من آورده و مهري در دستم قرار داده و فرمودند:« محسن جان! به پاداش شرکت در آزادسازي مهران اين تربت را به تو ميدهم .»
در حين عمليات ذکر اباعبدالله(عليه السلام) را بر لب داشت و اشک ميريخت که ناگهان با انفجار يک خمپاره ترکشي بوسه بر جاي بوسه مولايش حسين(عليه السلام) زد.
دوست شهيد
منبع
https://sabokbalaneashegh.tebyan.net/post.aspx?postid=302486