در توقفگاه زرود، دو نفر از قبیلۀ بنیاسد
گزیدۀ جلسۀ دهم
در توقفگاه زرود، دو نفر از قبیلۀ بنیاسد به نامهای عبدالله بن سلیم و ابن مشمعل قصد پیوستن به امام را داشتند. آنها به بکیر بن مسعبة که از کوفه میآمد برخورد کردند و از او دربارۀ کوفه پرسیدند. بکیر گفت: مسلم و هانی به شهادت رسیدند.
توقفگاه هفتم: منزلگاه ثعلبیة
در این مکان عبدالله و ابن مشمعل به امام رسیدند و جریان بکیر را برای ایشان نقل کردند. امام آیۀ استرجاع را تلاوت فرمودند. بعد آنها به امام گفتند: برگردید! در کوفه یاور ندارید. امام فرمودند: به مسیرمان ادامه میدهیم.
توقفگاه هشتم: منزلگاه زباله
در این توقفگاه ایاس بن عثل خدمت امام رسید که مأمور بود نامۀ دوم مسلم را به امام بدهد: اوضاع در کوفه به هم ریخته و حکایت از بیوفایی اهل کوفه به نمایندۀ شما بعد از بیعتی که با بنده کردند دارد.
سیدالشهداء پیش از شنیدن خبر شهادت مسلم شخصی به نام عبدالله بن یقطُر را، همراه یک نامه به طرف مسلم فرستادند. جناب عبدالله به دست حسین بن نمیر اسیر شد. او را نزد عبیدالله برد. او از عبدالله خواست که از امام حسین برائت بجوید. عبدالله بن یقطر گفت: من فرستادۀ حسین به سوی شما هستم تا حسین را بر ضدّ پسر مرجانه یاری نمایید. عبیدالله او را هم به شهادت رساند. وقتی خبر شهادت عبدالله یقطر آمد امام نوشتهای را دادند که برای اصحاب خوانده شود: شیعیان ما را تنها گذاشتند. هر کس بخواهد میتواند برگردد و از ناحیۀ من، حقی بر گردن او نیست. پس از این فرمایش امام مردم از طرف ایشان پراکنده شدند و فقط حدود چهل نفر باقی ماندند.
حرکت سیدالشهداء تحلیل تاریخی ندارد
این مطالب گفته شد تا بدانید که امام از مسائل کاملا با خبر است. اصرار تاریخ بر این است که اثبات کند حسین نمیدانسته به کجا میرود! امام میدانست به کجا میرود و چندین بار هم اعلام کرد. حرکت سیدالشهداء تحلیل تاریخی ندارد؛ بلکه حرکتی بین تدبیر امام و تقدیر خداوند است. ایشان از روزی که به دنیا آمده است، میداند که او را در سرزمینی به نام کربلا میکُشند. پس تاریخ نمیتواند گویای حرکت سیدالشهداء باشد.
توقفگاه نهم: منزلگاه بطن العقبة
ایشان در این منزلگاه خوابی دیدند و آن را برای اصحاب خود تعریف کردند: در عالم رؤیا دیدم در یک بیابان سگها به من حمله کردند پو در بین سگها، سگی که ابلق بود [شمر] شدیدتر از همه به من حمله کرد. امام دارند تاکید میکنند که من کشته میشوم. هر کس میخواهد، برود.
توقفگاه دهم: منزلگاه شراف
امام در این منزلگاه شب را توقف کردند و صبح که میخواستند حرکت کنند یکی از همراهان گفت: نخلستان میبینم. عبدالله بن سلیم و ابن مشمعل گفتند: اینجا نخلستان ندارد. احساس میکنیم یک لشکر نظامی است. بعد امام به آنها فرمودند: راه مفری هست؟ گفتند: اگر پیش از آنها به توقفگاه بعدی برسیم، بله.
توقفگاه یازدهم: منزلگاه ذو حسم
در اینجا کاروان سیّدالشهداء با لشکر حر بن یزید ریاحی رو به رو شدند. لشکریان حر که هزار نفر بودند، در گرمای نیمروز به ذو حسم رسیدند. امام به همراهان فرمودند: به همۀ آنها آب دهید! تمام لشکریان حر و اسبهای آنها را سیراب کردند. امام سه بار به مردم کوفه آب دادند: یکبار در جنگ صفین بود. بار دوم در زمان حاکمیت امیرالمؤمنین؛ و بار سوم هم در همین منزلگاه.
هنگام ظهر، امام خطبهای خواندند: من به سوی شما حرکت نکردم، مگر زمانی که نامههای شما به من رسید. اگر بر دعوت خود هستید، من آمدهام. اگر هم اینکار را نکنید باز میگردم.
ممانعت حر از ادامۀ حرکت امام
بعد از نماز عصر امام خطبهای دیگر برای لشکر حر خواندند: ما اهل بیت، به امر حکومت سزاوارتر هستیم. اما اگر ما را نمیپذیرید از نزد شما باز میگردم. حضرت به حر فرمودند: چکار میکنی؟ گفت: عبیدالله دستور داده تا شما را نزد او ببرم. سیدالشهداء فرمودند: مادرت به عزایت بنشیند! حر به حضرت گفت: من نمیتوانم به مادر شما جسارت کنم. باید پیش عبیدالله برویم. حضرت فرمودند: من نمیآیم. حر گفت: نامهای به عبیدالله مینویسم. شاید گشایش شود.
برای همراهی امام، باید دنیازدگی از بین برود
حضرت در این منزلگاه یک خطبه خواندند؛ که اگر امام زمان تشریف بیاورند و ما مشکیپوشها در مقابل ایشان قرار بگیریم، دلیلش در این خطبه ذکر شده است. سیدالشهداء فرمودند: من مرگ را جز سعادت و زندگى در کنار ستمگران را جز ننگ و خوارى نمىبینم. مردم بندگان دنیا هستند.
یک جمله در تمام این خطبه از اهمیت بالایی برخوردار است: النّٰاسُ عَبِیدُ الدّنیا. پس برای همراهی امام، باید دنیازدگی از بین برود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
استاد سیدمحمدباقر علوی تهرانی
جلسه ۱۰ | شب دهم محرم ۱۴۰۳
مسجد حضرت امیر علیه السلام
موضوع: با امام (ع) ، از مدینه تا کربلا