با اینکه مربی ارشیا بودم
جذب
با اینکه مربی ارشیا بودم اما مثل یک دوست با او هم کلام می شدم با هم در راه مسجد یا خانه در مورد خیلی مسائل حرف می زدیم. یکبار با او درباره جذب نوجوانان به مسجد صحبت کردم و اینکه ما علاوه بر اینکه خودمان به جمع های مذهبی مثل کلاس قرآن و هیئت می آییم وظیفه داریم.
که دیگران و دوستانمان را هم به این جمع های خوب بیاوریم و آنها را با مسائل دینی
و قرآنی آشنا کنیم.
او هم تأیید کرد و گفت: اتفاقاً شهید ابراهیم هادی اینگونه بود. او هم خیلی از بچه های محل و دوستانش را که خیلی مذهبی نبودند جذب کرده و به مسجد و هیئت کشاند. خیلی
از آنها بعدها شهید شدند.
من هم تأیید کردم و گفتم با تبلیغ چهره به چهره اگر آنها را جذب کنیم علاوه بر این که آنها را به راه راست هدایت کرده و با دوستان خوب آشنایشان کرده ایم هر کار خوبی که
آنها انجام دهند، برای ما هم ثبت و ضبط میشود.
مادرش می گفت: ارشیا بعد از مدرسه، بیشتر وقت خود را در کانون و یا با دوستان هیئتی خودش می گذراند. زیاد اهل بازی کردن در کوچه نبود. اما در این سالهای اخیر، گاهی می دیدم که در کوچه با بچه هایی که کوچکتر از خودش بودند فوتبال بازی میکند یا با آنها کنار کوچه نشسته و صحبت می کند! یک بار که این صحنه را دیدم پرسیدم: «ارشیا، این بچه ها که از شما خیلی کوچک تر هستند چرا با آنها بازی میکنی؟
با اینها چه صحبتی میکنی؟
ارشیا گفت: «هیچی من میخوام مثل شهید هادی با اینها ورزش کنم و سعی کنم از این راه باهاشون صمیمی بشم و بتونم اونها رو جذب مسجد و کانون کنم.
عرش ارشیا