سخنی با نفس سرکش
سخنی با نفس سرکش
حال در اینجا سخن من این است که ای بیچاره ! به نفس خود که دربندِ گناهان است، رحم کن ! و راه درمان و علاجی برای این گناهان بزرگ که مانند پشته هیزم بر دوش گرفته ای پیدا نما ! چرا که همین گناهان، سبب بدبختی و هلاکت تو می گردند.
روزی فرا می رسد، که به دنبال راه فرار می گردی و آن را نمی یابی و می پرسی که راه فرار کجاست؟ نه، در آن روز، هیچ پناهگاه و راه فراری نیست و تنها محل قرار پیشگاه پروردگار است که او انسان را از تمامی اعمال قبل و بعدش آگاه می سازد
يَقُولُ الْإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ أَيْنَ الْمَقَرُّ كَلَّا لَا وَزَرَ إِلَى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ يُنَبَّأَ الْإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ مَا قَدَّمَ وَأَخْرَ؛
« آن روز انسان میگوید راه فرار کجاست ؟!» هرگز چنین نیست راه قرار و پناهگاهی وجود ندارد ! آن روز قرارگاه نهایی تنها به پس فرستاده، آگاه سوی پروردگار توست؛ و در آن روز انسان را از تمامی کارهایی که از پیش یا پس فرستاده آگاه مخی کنند.»
المراقبات ص 210
@tezkar