▫️از بصره آمده بودند دیدن امام؛
▫️از بصره آمده بودند دیدن امام؛
عریضه دلشان پر بود از شکایت؛
شکایت از یونس بن عبدالرحمن.
گلایه پشت گلایه؛
اتهام پشت اتهام.
یونس که در خانه امام حاضر بود
حرفها را میشنید؛
خودش را اما به امر امام، پنهان کرده بود.
بصریها که رفتند، با اشک و آه آمد خدمت امام؛
میخواست از خودش دفاع کند.
اما شنید که:
یونس! …
فرض کن در دست تو مرواریدی باشد،
مردم امّا بگویند سرگین شتر است!
حرف مردم آیا ضرری دارد؟!…
گفت: نه!
امام رضا علیهالسلام فرمود:
وقتی امام تو از تو راضی باشد حرف مردم چه ارزشی دارد؟!
حالا قلب یونس بن عبدالرحمن آرام گرفته بود،
آرامشی از جنس رضایت امام زمانش.
📚بحارالأنوار، جلد۲، صفحه ۶۵.
#داستانک_مهدوی
👈عضویّت در اِلتجا 👉 (https://eitaa.com/joinchat/1945370632C6959c41531)
@Elteja